اي آنکه زنده از نفس توست جان منآن دم که با توام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شرابميريزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرهاسيمرغ کي رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خندهي خورشيد بر لبمزان روشني که کاشتي اي باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟خود خواندهاي به گوش من اين، مهربان من